یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته
که یه دفعه میافته توی یه دستانداز
یکی از گلابیها میافته وسط جاده
بر میگرده به کامیون نگاه میکنه و میگه
گلابیها، گلابیها
گلابیها میگن: گلابی، گلابی
کامیون دورتر می شه
صداشون ضعیفتر می شه.
گلابی میگه: گلابیها، گلابیها
گلابیها می گن: گلابی، گلابی
باز کامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابیها، گلابیها
اما صدای گلابی دیگه به گلابیها نمیرسه!
گلابیها موبایل راننده رو می گیرن
و زنگ میزنن به موبایل گلابی
،اما چه فایده که گلابی ایرانسل داشته
و توی جاده آنتن نمیداده
گلابی یه نفر رو پیدا میکنه که موبایل دولتی داشته
:زنگ میزنه به راننده و می گه
گوشی رو بده به گلابیها
وقتی که گلابیها گوشی رو می گیرن
گلابی میگه: گلابیها، گلابی ها
گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون شور و اشتیاقت تو حلقم
واقعا دوست داری بازم ادامه داشته باشه؟!؟

دلم میخواد!!!